شعر در مورد شفق ، شعر زیبا در مورد غروب آفتاب از مولانا و فروغ
شعر در مورد شفق شعر در مورد شفق ، شعر زیبا در مورد غروب آفتاب از مولانا و فروغ همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد. تیغ کشید آفتاب خون شفق را بریخت خون هزاران شفق طلعت او را حلال چشم گشا عاشقا بر فلک جان ببین صورت او چون قمر قامت من چون هلال ⇔ ⇔ ⇔⇔ ⇔ ⇔⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ شعر در مورد شفق چه لب را می گزی پنهان که خامش باش و کمتر گوی نه فعل و مکر توست این هم که بر گفتار می گردم بیا ای شمس تبریزی شفق وار ار چه بگریزی شفق وار از پی شمست بر این اقطار می گردم بیشتر بخوانید : شعر در مورد فال ، قهوه گرفتن و فال نیک و خوش و ورق و عشق و فال فروش شعر درباره شفق هلال عید جهان را به نور خویش آراست شراب چون شفق و جام چون هلال کجاست مگر شراب شفق خورد شب ز جام هلال که هر گهر که در او بود جمله در صحراست ⇔ ⇔ ⇔⇔ ⇔ ⇔⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ شعر برای شفق شفق بین و سیاهی شب عید تو پنداری که این مشک است، آن خون چنین ماه...